دیدن دستای بسته اومدی پیش کاروان خسته اومدی حالا که دیگه نمی‌تونم پاشم حالا که پاهام شکسته، اومدی دخترت خیلی گرفتار شده مثل عمّه، دست به دیوار شده یه چیزی می‌گم! به هیچ‌کسی نگو چشمام از گرسنگی، تار شده داغ روی سینت نشسته بابا حسین چشمای نازتو بسته بابا حسین هنوزم داره خون از لبت می‌ره دندوناتو کی شکسته بابا حسین